بسم الله الرحمن الرحیم
راستی یه چیزی....
دقت کردی تا حالا ؟
آدم هر وقت فکر می کنه خوب شده یه دست گلی به آب می ده ! یه خطا ! یه غیبت ! یه دروغ ! یه اشتباه ! .....
اگه برای اعمال آدمها یه نمودار رسم کنی همیشه انتظار داری این نمودار یه خط صعودی صاف باشه که همینن جورییییییییییییییییی بره تا بی نهایت ! اما هیچ وقت این جوری نمیشه ! دقت کردی ؟
همیشه تا می ری بال یه خورده می خوری زمین ! نمودار میشکنه ... اما دوباره پا می شی و می ری بالا تر.. باز می خوری زمین ! اما این بار می بینی از دفعه ی قبلی بالاتری !
می دونی چرا ؟
آدمها اگه قرار باشه نمودار رشدشون از همون اول بدون شیکستگی باشه...اونقدر می رن بالا بالا بالا تا اینکه فکر می کنن خیلی خوب شدن و بعدش....یه دفعه غرور میاد سراغشون !!! غرور هم که اومد با سر میفته پایین پایین !
برای همین خدا نمی خواد بنده های خوبش یه دفعه از دست برند !
هر وقت میاد این بنده هه رو غرور بگیره به دفعه یه چیزی می شه که دوباره به خودش بیاد ! یه اشتباهی انجام می ده که بعد دوباره تصمیم می گیری نسبت به خودش تجدید نظر کنه !
اما
اینجا باید حواسش باشه ...
نه از این طرف پشت بوم بیفته نه از اون طرف !
اگه اشتباهات خودش رو بهانه ای کنه که اینا از طرف خداست پس باید برای تلنگر من حتما پیش بیاد و خودشم به اشتباهش ادامه بده می ره ته دره ! چون به بدیاش ادامه می ده !
اما اگه بگه من این اشتباه رو کردم پس آدم بدیم خدا هم دیگه منو نمی بخشه باز می ره ته دره چون نا امیدی بزرگترین اشتباهه ! تو باید از اشتباهات پند بگیری نه این که خودت رو رها کنی و بزاری حالا که فلان طور شد بزار دیگه بی خیال همه چی شی !
ما آدما به وقتایی احتیاج به نیش ترمز داریم تا سرعتمون کمتر شه ! تا خیلی تند نریم !
یه وقتایی خطاهای ما ممکنه حکم همین سرعت گیر رو داشته باشه . پس برگردیم و ازش پند بگیریم و دوباره از اول همه چی رو شروع کنیم ! بی خیالی ممنوع ! نا امیدی هم ممنوع !
امام علی علیه السلام : هر چه امتحان وآزمــایـش بزرگتر باشد ثواب وپاداش فراوانتر است . مگر نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم صلوات اللّه علیه تا آخرین نفر از مردم این جهان ، با سنگهایی که زیان وسودی نمی رسانند ونمی توانند ببینند وبشنوند ، آزمود وآن سنگها را خانه با حرمت خود ساخت ؛ خانه ای که برای مردم بر پا گردانید . ..؟!.
اما خداوند بندگانش را با انواع سختیها می آزماید وبا رنج وکوششهای گوناگون به بندگی وادارشان می کند وبا انواع ناخوشایندها امتحانشان می کند تا خود بزرگ بینی را از دلهایشان بیرون کند وفروتنی را در جانهاشان جای دهد واین را درهایی قرار دهد گشوده به سوی فضل وبخشش خود ووسایلی آماده برای گذشت وآمرزش خویش.
بسم الله الرحمن الرحیم
باز دلش گرفته بود .
اما به جای اینکه بره سراغ خدا همش دلش رو برمی داشت می زد زیر بغلش و می رفت در خونه ی این و اون .
تق تق ..
-کیه ؟
منم یه غریبه ! دنبال یکی می گردم که ....راستی آقا شما یه دل داری که ...؟
- نه داشتم دادم به یکی برد دیگه بهم نداد .
در خونه ی بعدی ...
تق تق تق ....
- کییههههه ؟
( دستاشو با ترس می بره جلو صورتشو می گه ) بخشید شما دلتو می دی اینو از تنهایی در بیارم ؟
- ببینم ...؟ ( یه نیگاه میندازه ) نه .. به درد من نمی خوره برو خونتون بچه جون...
آقا .. خانوم .... من دلمو به کی بدم ... داره می می ره ... یکی نمیاد به دادش برسه ؟
وقت نمازه ...با بی حوصلگی رفت سجادشو مثل همیشه نامنظم ولو کرد وسط اتاق و شروع کرد به نماز... الله اکبر...
تو نماز همش دنبال این بود که برم پیش کی؟
هی به خودش گفت من به یکی احتیاج دارم که حرفام رو گوش بده ...
یکی که مونسم باشه ...
یکی که تو تنهاییم بتونم باهاش خلوت کنم ...
یکی که ...
تو همین گیر و دار بود که نمازش تموم میشه .
میاد سجاده رو بزاره روی طاقچه که ، یه دفعه دستش می گیره به کتابی که رو طاقچه بود و از اون بالا میفته پایین .
میاد کتاب رو بر داره . با ناراحتی به تیکه کاغذی که از وسطش دراومده بود نگاه میندازه . چشمش به یه نوشته ای افتاد که ....
که انگار یه نوازش مهربونی وجودش رو تکون داد :
بنده ی من ! آن گاه که به نماز می ایستی ، آنگونه با تو صحبت می کنم که گویی همین یک بنده را دارم . اما تو با من آنچنان صحبت می کنی که گویی هزاران خدا داری .
بسم الله الرحمن الرحیم
... و هو التواب الرحیم
دلم میخواست یه جایی درست کنم که آدما وقت دلتنگیشون بیان اونجا و با خودشون و خداشون خلوت کنند .
شاید قشنگتره اسمشو میذاشتم وبلاگ آشتی کنون ... آشتی بنده ها با خدا...
حالا هر چه می خواهد دل تنگت بگو.. منتظر حرفای قشنگتون هستم
راستی...
تا مهمونی اعتکاف چیزی نمونده هااااااا....بدو که حراجی لباس های عید ماه رمضون از الان شروع شده